باقیماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت قیمانده، بقیه، مانده، تتمه، مابقی، الباقی، [حالت صفتی باقیمانده▼] پسمانده، تهنشین، رسوب، دُرد، تهمانده، لا، لای، لِرد ثقل برآمد، حاصل، رویش افزون
باقیماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت نده، مانده، باقی، رسوبی، واگذارده خرجنشده، پسانداز شده، زائد مازادبرمصرف، مازاد
باقی ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] باقی ماندن، اضافه آمدن، بازماندن بقا داشتن، پاینده بودن، ماندن، ثبات داشتن باقی گذاشتن، بهیادگارگذاشتن
بافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، باهم، باهمدیگر، متفقاً، بهاتفاق یکدیگر، دستدردست، درکنار بههم جمیعاً، جمعاً، همراه هم، همگی، بهاتفاق یکزبان، یککلام، آیهومایه
باقیماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت قیمانده، بقیه، مانده، تتمه، مابقی، الباقی، [حالت صفتی باقیمانده▼] پسمانده، تهنشین، رسوب، دُرد، تهمانده، لا، لای، لِرد ثقل برآمد، حاصل، رویش افزون
باقیماندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت نده، مانده، باقی، رسوبی، واگذارده خرجنشده، پسانداز شده، زائد مازادبرمصرف، مازاد
باقی ماندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] باقی ماندن، اضافه آمدن، بازماندن بقا داشتن، پاینده بودن، ماندن، ثبات داشتن باقی گذاشتن، بهیادگارگذاشتن
مأیوس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، امیدی باقی نگذاشتن، نومید کردن، آیۀ یأس خواندن، آب پاکی بر دست کسی ریختن، ناکام گذاشتن دل شکستن