باهم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت باهم بودن، منسجم بودن، بههمچسبیدن، اتصال داشتن یکی شدن، گرد آمدن، جمع شدن چسبیدن، نگهداشتن، یککاسه شدن، جامدبودن ارتباط داشتن
باهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، بایکدیگر، بهاتفاق، دستهجمعی، اکیپی، بهصورت گروهی، باهمدیگر، همگی، بالاتفاق یکزبان، یکصدا، متحداً، یککاسه، یککلام، متفقاً، بالاجماع گلهوار
باهم بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت باهم بودن، منسجم بودن، بههمچسبیدن، اتصال داشتن یکی شدن، گرد آمدن، جمع شدن چسبیدن، نگهداشتن، یککاسه شدن، جامدبودن ارتباط داشتن
باهمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ، بایکدیگر، بهاتفاق، دستهجمعی، اکیپی، بهصورت گروهی، باهمدیگر، همگی، بالاتفاق یکزبان، یکصدا، متحداً، یککاسه، یککلام، متفقاً، بالاجماع گلهوار
همراهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد همراه، باهم، ملازم، پیوسته، بایکدیگر مصادف، قرین، معاصر، فعلی، هماهنگ، همزمان، اتفاقی همنشین، محشور، مصاحب، معاشر، مونس، همدم، مهربان همسفر پهلونشین،
بافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، باهم، باهمدیگر، متفقاً، بهاتفاق یکدیگر، دستدردست، درکنار بههم جمیعاً، جمعاً، همراه هم، همگی، بهاتفاق یکزبان، یککلام، آیهومایه