رنگ باختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی باختن، بیرنگ شدن، سفید شدن، رنگ رفتن، رنگورو رفتن، پریدن، کمرنگ شدن، آفتاب خوردن
رنگ باختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی باختن، بیرنگ شدن، سفید شدن، رنگ رفتن، رنگورو رفتن، پریدن، کمرنگ شدن، آفتاب خوردن
شکستخوردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل باخته، مغلوب، مقهور، منهزم، طرف بازنده، مغبون، متضرر، زیاندیده، پاکباخته، بنده، عاجز، زبون، سخره، مطیع، تسلیم، تابع، مظلوم
شکست خوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل وردن، باختن، بازنده شدن، خوردن، آب از سرش گذشتن اجتناب کردن مغلوب شدن، مغلوب گشتن، درهم شکستن، منهزمشدن، تسلیم شدن، تابع بودن، ردّ شدن
بازندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] بازنده، باخته، مقهور متضرر، مالباخته، ورشکسته، پرداختنکننده زیانکار، خسرالدنیاوالآخره