متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
پایان دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم ادن، ختم کردن، به پایانرساندن، فیصله دادن، مصمم بودن، انجام دادن مکث کردن آرد خود را بیختن و الک خود را آویختن، عمرخودرا بهپایان رساندن، مردن
کامل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت کردن، تکمیل کردن، تشکیلدادن، جمع کردن جبران کردن موفق شدن، تمام کردن، انجام دادن ختم کردن، بهپایان رساندن بستن
انجام دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ن، جامۀ عمل پوشاندن، عملی ساختن، عملی کردن، تمام کردن، بههم آوردن، بهپایان رساندن، بهانجامرساندن، بهاتمام رساندن، فیصله بخشیدن، آرزویِ کسی
تباه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ازمیان بردن، به(بر)باد دادن، خراب کردن، ازبین بردن، ضایع کردن، به هدر دادن، باطل کردن، بی اثرکردن، ملغی کردن، برداشتن نابودکردن، ازصفحۀ روزگار
قلیلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد م، معدود، اندک، مختصر، پایین، نایاب، نادر، انگشتشمار، کمیاب، ناچیز، کمجمعیت بخیلانه ناکافی، غیرکافی، بخورونمیر تنگ، محدود چند، اند، اندی نهچندان ز