متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
دوستداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی اشتن، عشق ورزیدن، عاشقچیزی بودن، گرامی داشتن، تحسین کردن، آلودۀ کسی (چیزی) بودن (شدن)، ارادت پیداکردن به کسی، ارادت داشتن، پرستیدن، بت س
دشمن بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی شمن بودن، دشمنی کردن، به خونکسی تشنه بودن، کینه داشتن، بدی کسی را خواستن، رشک ورزیدن اذیتکردن، سرکوب کردن، سر جنگ داشتن، جنگ آغاز کردن
خبرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه س، مجرب، باتجربه، وارد، متخصص، صالح، آزموده، ورزیده، کاردیده، آموزشدیده لایق، شایسته، باصلاحیت، صالح، سزاوار، قابل، باکفایت، آماده پخته،
پرستارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بهیار، بهورز، نرس، سیستر، سرپرستار، مترون سایر خدمۀبیمارستان، راننده آمبولانس تزریقاتی، تزریقاتچی، آمپولزن، فصاد، حجام، رگزن
خوشبختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل سعادت، نیکانجامی، بهروزی، کامیابی، تنعم، کامروایی، دولت، رفاه، نازونعمت، برخورداری، ثروت و سلامت، موفقیت، ثروت رونق، رواج، بازارگرم، فروش، فرا