متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
دخولفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ول، حرکت به درون، ورود، نفوذ، تراوش، نشر، اشباع داخل یکدیگرشدن، تداخل، آمیختگی تراوش ◄قلیان، دفع بدنی، تخلیه نشر، سرایت، پراکندگی ◄ تفرق اشباع، فراگ
خبرهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه س، مجرب، باتجربه، وارد، متخصص، صالح، آزموده، ورزیده، کاردیده، آموزشدیده لایق، شایسته، باصلاحیت، صالح، سزاوار، قابل، باکفایت، آماده پخته،
دوباره بهدست آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن
آیینفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب شعائر، مناسک، اعمال، احکام، مراسم عبادی، مراسم مذهبی، مجلس ترحیم، اربعین احیا، سینهزنی، زنجیرزنی، نخل، پرچم، آبتربت زیارت، طواف، حج، حج تمتع، حجعمر
وجود حقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ود حق، شایستگی، لیاقت، سزاواری، صلاحیت، اهلیت، مالکیت استحقاق، بستانکاری، طلب، مطالبه، ادعا، ادعای حق، دادخواهی، حقوق ملکی، حقوق مدنی، ارتفاق، م