متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
بیتفاوتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی بیطرف، باریبههرجهت، بیخیال، بیعلاقه، بیعاطفه، بیزار، خونسرد، تعجبنزده، تهییجناپذیر، غافل، بیکار، عادل، بیسلیقه، نامصمم
بیغرضفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات غرض، بیطرف، بیتعصب، غیرشخصی، کنارهگرفته، بهحق، نجیب فداکار، وفادار، بهفکر، مواظب، خیرخواه خنثا، بیتفاوت بیدریغ، بدون مضایقه علیالسویه
نشانه گرفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت گرفتن، هدف گرفتن، بهطرف چیزی نشانه گرفتن، رو کردن جهت دادن، جذب کردن هدایت کردن، رهیابی کردن هدف داشتن
شفا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی درمان کردن، علاج کردن، برطرف کردن، ازبین بردن، ریشهکنکردن، خوب کردن، معالجه کردن، بهبود دادن پرستاری کردن، تیمار کردن، تروخشک کردن، مراقبت ک