بهدنبال آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] بهدنبال آمدن، بعداً اتفاق افتادن، آمدن تعقیب کردن، ازپی آمدن جانشین شدن
متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
کشیدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت شیدن، بهدنبال خود کشیدن، کشاندن، یدک کشیدن، بردن، همراه بردن بهسوی خود کشاندن، جلب کردن، جذب کردن پارو زدن استخراج کردن، درآوردن
اتفاق افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر افتادن، وقوع یافتن، واقعشدن، آمدن، پیش آمدن، روی دادن، برخاستن، شدن، تحویل یافتن، متولد شدن، بهدنیاآمدن تصادفاً وقوع یافتن رسیدن آسمان به زمین آمد
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی
اطاعت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کردن، فرمان بردن، بهجاآوردن، حرف گوش کردن، آب بیاجازۀ کسی نخوردن، بی (بدون) اجازۀ کسی آب نخوردن، رعایت کردن، پیروی کردن، منطبق بودن،
بهدنبال آمدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] بهدنبال آمدن، بعداً اتفاق افتادن، آمدن تعقیب کردن، ازپی آمدن جانشین شدن