متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
جنگکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کردن، جنگیدن، مبارزه کردن سربازی رفتن، بهخدمت اجباری رفتن، به جنگ رفتن، بهارتش پیوستن هجومبردن، تاختن، یورش بردن، مصمم بودن،
نوکرصفت بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی کرصفت بودن، آبروی خود را ریختن، به پای کسی افتادن، تعظیم و تکریم کردن، تسلیم شدن، تعظیم کردن، خدمت کردن تملق گفتن
آمادۀکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی کار، حاضر بهخدمت، مأمور، مسئول، اعزامی، عهدهدار، متعهد، متقبل، متکفل، متولی، مسئولیتپذیر متهور، پیشقدم ماجراجو
معلق بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان بودن، در انتظار بودن، آماده بهخدمت بودن مسکوت ماندن، بهحال تعلیق درآمدن
آسانشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ، سادهشده، حاضر بهخدمت، سَبُک، تسلیمشده، بی قیدوشرط، راحت آسانکننده، مشکلگشا[ی]