سهم بهاندازه دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شرایط و عَمَلِ شهود اندازه دادن، تقسیم کردن، بهره دادن، سهیم کردن، تسهیم کردن سهم داشتن، سهیم شدن
متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
مکرر واقع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ر واقع شدن، تکرار شدن، بابچیزی باز شدن، متداول شدن، برقرار شدن، باب شدن، مرسوم شدن، معمول شدن بازگشتن، باز آمدن، عود کردن، رجعت کردن، پیوسته باز آمد
بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] بودن، وجود داشتن جزیی ازچیزی بودن، قائم به ذات بودن ازقبلبودن، مقدم بودن رایج بودن، اکنونبودن تداوم داشتن، ادامه دادن، بقا داشتن، دوام داشتن، طول
اتفاق افتادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر افتادن، وقوع یافتن، واقعشدن، آمدن، پیش آمدن، روی دادن، برخاستن، شدن، تحویل یافتن، متولد شدن، بهدنیاآمدن تصادفاً وقوع یافتن رسیدن آسمان به زمین آمد
نصف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ردن، دونصف کردن، دونیمکردن، به طورمساوی تقسیم کردن، بخش کردن، شقه کردن، ازوسط نصف کردن، تقسیم کردن، سهم بهاندازه دادن، برابر برداشتن بریدن جدا شدن،
کافی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی دن، بس بودن، کفایتکردن، جواب دادن، راضی کردن، بهنصابرسیدن، حداقل لازمرا فراهم کردن، بهاندازه بودن، تکمیل بودن، کامل شدن، نمرۀقبولی آوردن،