متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
کمک کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک کردن، یاری کردن، دست کمکدراز کردن، همکاری کردن راه آمدن وام دادن آب به آسیاب کسی ریختن، کمک دادن، کمک رساندن، یاری دادن، یا
دوباره بهدست آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ست آوردن، باز پس گرفتن، جبران کردن، آب رفته به جوی بازآمدن، بازیافتن، بازیافت کردن، مجدداً تسخیر کردن، وصول کردن، زنده کردن، صاحب شدن
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی
اطاعت کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام کردن، فرمان بردن، بهجاآوردن، حرف گوش کردن، آب بیاجازۀ کسی نخوردن، بی (بدون) اجازۀ کسی آب نخوردن، رعایت کردن، پیروی کردن، منطبق بودن،
فرونشاندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ندن، ستم راندن، سرکوبکردن، خواباندن، خاموش کردن پایمال کردن، در نطفه از بین بردن، تارومار کردن، شکست دادن، درهم کوبیدن تودهنی زدن، دهان کسی را بستن،