بنیادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مبنا، اصل، بنیان، زیربنا، شالوده، کف اتاق، بستر، سنگفرش، [ فرش 226]، پا[ی]، پایه▲ بنا، ارکان، ستون▼ ریشه، بیخ، پی، تَه، بُن، خشت اول، سرآغاز
بنیاد نهادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم هادن، به‌راه انداختن، تاسیس کردن، دایر کردن، فعال کردن، به‌آب انداختن ابداع کردن، به‌وجود آوردن، اختراع کردن، کشف کردن کسب و کار راه انداختن، دکان زد
بنیادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت یادین، زیربنایی، اساسی، پایه‌ای، محوری، مرکزی، قاطع، تعیین‌کننده ابتدایی، مقدماتی لازم، حیاتی، اصلی، عمده، مهم ریشه‌ای، ارگانیک، ساختاری ماهوی، فطری
بادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی باد، جریان، جریان هوا، وزش، هوا کوران، نسیم▼، طوفان، باد موسمی، باد داغ، باد صرصر، باد سموم، باد نوروز، باد خزان باد موافق، باد مخالف خمسین،
تأسیسکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، بنیاد نهادن، ثبت کردن، دایر کردن، فعال کردن، راه انداختن، برپا کردن، تشکیلدادن، افتتاح کردن شرکت دادن
انقلابیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر انقلابی، بنیادی، ریشه‌ای، اساسی تندرو، مکتبی، رادیکال متجدد، نوگرا، مدرن کمال‌گرا [◄ کمال 646] ویرانگر، مخرب فتنه‌جو، یاغی، سرکش خشن، شدید
ذاتاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ً، ماهیتاً، بنیاداً، اصولاً، به‌خودی‌خود، بالذات، اصلاً، اساسا ً، بالطبع
آدم دیندارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مذهب دیندار، مؤمن، بنیادگرا آتش‌پرست، آدم بت‌پرست، شخص لامذهب اهل کتاب، مؤمنین مسلمان، شیعه، سُنّی، معتزلی، وهابی، محمدی، علوی، علی‌اللهی، مالکی، اخباری،
شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ه‌وجود آمدن، زادن، متولد شدن، به‌دنیا آمدن برآمدن، جوانه زدن آغازیدن، بنیاد نهادن پدید آمدن، ایجاد شدن، به‌بار آمدن، رشد کردن، توسعه یافتن، شکل گرفت