بند آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، سد زدن، سد کردن، سوراخ را گرفتن، بستن، متوقف کردن بند آمدن باران، متوقف شدن
بنیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ن، توانایی، ایستادگی، زور، استقامت، قدرت، مردانگی آدم خودرأی، کارگر
بزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات صیر، گناه، لغزش، فسق، فسقوفجور، خلافکاری، جنایت، خلاف، قانونشکنی فول، خطا فقدان وظیفه، ناحق، عمل بیرحمانه پروندۀ کیفری (جزائی)
بارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، باگاژ، توشه، باروبندیل، باروبنه، زاد، اقورراهی (آقورایی)، بنه، جسم منتقلشده کارگو، فله اضافهبار چمدان، جامهدان، کیسه، ساك، كیف دستی، کیف (ساک) س
مزرعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شتزار، زمین، زمینزراعتی، رستنگاه، کلخوز، مزارع مرتع قطعه، بنه، بیجار، قطعۀ زمین، مِلک باغ میوه، مزرعۀ صیفیکاری، باغچه، تاکستان، موستان، باغستان
بند آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، سد زدن، سد کردن، سوراخ را گرفتن، بستن، متوقف کردن بند آمدن باران، متوقف شدن
متعلق بهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] متعلق به، مالِ، ازآنِ دراختیارِ، درتصرفِ مختص به وابسته به، مربوط به
شبیه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه بیه بودن، مشابهت داشتن، ماندن، مانستن، رفتن، تقلید کردن بهنظرشبیه بودن، نزدیک بودن مطابقتداشتن، مرتبط بودن، مربوط بودن جفت بودن ارث بردن، بهکسی ر