بند آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، سد زدن، سد کردن، سوراخ را گرفتن، بستن، متوقف کردن بند آمدن باران، متوقف شدن
بنیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ن، توانایی، ایستادگی، زور، استقامت، قدرت، مردانگی آدم خودرأی، کارگر
بزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات صیر، گناه، لغزش، فسق، فسقوفجور، خلافکاری، جنایت، خلاف، قانونشکنی فول، خطا فقدان وظیفه، ناحق، عمل بیرحمانه پروندۀ کیفری (جزائی)
چیز نگهداری نشده:سنگر رهاشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ز نگهداری نشده:سنگر رهاشده کالايى که براى سبک کردنکشتى به دريا مىريزند (جتسام)، آبآورد، دورریز، آشغال مال متروکه
مانع شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ممانعت کردن، سنگانداختن، مداخله کردن، چوب لای چرخ کسی یا کاری گذاشتن، آچمز کردن، گیر دادن، پیلهکردن مسدود کردن، مانع فراهم کردن
تباه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ردن، ازمیان بردن، به(بر)باد دادن، خراب کردن، ازبین بردن، ضایع کردن، به هدر دادن، باطل کردن، بی اثرکردن، ملغی کردن، برداشتن نابودکردن، ازصفحۀ روزگار
توانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ، نیرو، قوت، زور، قوه، بُنیه (بنیت)، توش، قدرت، انرژی▼ تاب، یارا، رمق، توانایی▼ بزرگی تسلط، غلبه، برتری سوقالجیشی، برتری قدرت سیاسی، اقتدار استیلا،
بنیادفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد مبنا، اصل، بنیان، زیربنا، شالوده، کف اتاق، بستر، سنگفرش، [ فرش 226]، پا[ی]، پایه▲ بنا، ارکان، ستون▼ ریشه، بیخ، پی، تَه، بُن، خشت اول، سرآغاز