بند آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی دن، سد زدن، سد کردن، سوراخ را گرفتن، بستن، متوقف کردن بند آمدن باران، متوقف شدن
بنیهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ن، توانایی، ایستادگی، زور، استقامت، قدرت، مردانگی آدم خودرأی، کارگر
برنده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل دن، بُردن، باامتیازبردن، بهپایان رسیدن، بهخط آخر رسیدن، پیروز شدن▲
بردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام عبد، عبید، غلام، کنیز، زرخرید، اسیر، وسیله بودن، زندانی اسیر، اسیر جنگی، آزاده، آزادشده چاکر، غلام حلقهبهگوش، اسیر(اسیروعبیر)، ابیر،
مغرور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مغرور بودن، افتخار کردن، بهخودمتکی بودن، سرافراز راه رفتن ادعایششدن، افاده فروختن (آمدن)، افاده کردن، ادعا داشتن، نازیدن، بالیدن، باد بروتد
کمکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) کمک، یاری، مدد، مساعدت، امداد فریادرسی، دادرسی، دستگیری، احسان، نیکخواهی همدستی، یاوری، همیاری، معاونت، همکاری، بخشش، احسان، اع
شخصفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، نفس، مرد، مخلوق، بندۀ خدا، عبد، بنده، عنصر آدم، انسان▲ افراد، اشخاص، عناصر مشارالیه فلان، یارو ◄ بینامی
خدمتگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام خدمتگزار، زحمتکش، پادو، مقیّد پَست، نوکرمآب، چاکر، بنده، درقیدوبند مرئوس (مرؤوس)، فرمانبردار، مطیع مظلوم
انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ر، آدمی، اشرفمخلوقات، آدم، حوا، انس، آدمیزاده، آدمیزاد، آدمی، آدم، ابوالبشر، آفریده، ابنایبشر عبد، بنده مردم، مردمی، ناس، خلق، خلایق، بنیبشر،