برقرارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ه، بنانهاده، جاافتاده، پابرجای، جا خوش کرده، ریشه کرده، پادار، استوار▼، باز، دیرینه، تعیینشده، تجویزشده، جاویدان، متمادی غیرقابلفسخ، مقطوع، تغییر
پردهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی بان، کرکره، پردهکرکره، دراپه، پشتپنجرهای، آفتابگیر، آفتابگردان نقاب، پوشش پشت پرده بودن، استتار
عادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات منصف، باانصاف، درست، پرهیزگار دادگر، دادگستر، عدالتگستر، معدلتپرور، عدالتخواه، عدلگستر، عدالتپرور، مساواتخواه صادق، شریف واقعبین، حقیقتب
تنفرازبشرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی نفرازبشر، ضدیت باانسانیت، مردمآزاری، مردمگریزی، اجتماعی نبودن، ترشرویی انزوا، گوشهنشینی، گوشهگیری
عادل بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات داد گستردن، انصافداشتن، منصفانه عمل کردن، باانصاف بودن، بهیک چشم نگاه کردن، بهنظر مساوات دیدن، صادق بودن، جانب حق را گرفتن، حق را بهحقدار دا