بلاشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال م، بدونبحث، بیشک، بیتردید، بیشبهه، بهعین، بهعینه، حق، راست بلاقید، بلاشرط، بدون قیدوشرط، اللهوبالله، الاوبلّا (الاوللا، الاولله)، بد
بلاشکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال م، بدونبحث، بیشک، بیتردید، بیشبهه، بهعین، بهعینه، حق، راست بلاقید، بلاشرط، بدون قیدوشرط، اللهوبالله، الاوبلّا (الاوللا، الاولله)، بد
دانسته {1فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دانش]}، معلوم، بدیهی، مسلم، قطعی، بلاشک، شنیده، آموخته، دیدهشده، شناختهشده، آشنا، جاافتاده، مشهور، معروف، منتشرشده، چاپشده مرسوم، عام به
بیقیدوشرطفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام رط، نامحدود، بلاقید، بلاشرط، بدون قیدوشرط، دلبخواه، ببروبدوز خودسرانه، قراردادی
قطعیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال می، قاطع، محرز، مسجل، نافذ، یقین، مطمئن، محض، صِرف، بیچونوچرا، بهواقع، بلاشک▼ روشن، واضح، صریح بایسته، ضروری، جبری، مهم اجتنابناپذیر، ا
حتماًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ، مطمئناً، مسلماً، یقیناً، یقین، بیگمان، بیتردید، بیگفتگو، اصولاً، بیشک، بلاشبهه، باید، بایست، بایستی، بیچونوچرا، تحقیقاً، حقیقتاً بل