بقا داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان شتن، بیشتر طول کشیدنازدیگری، باقی ماندن، بهجا ماندن، بعدازدیگری زنده ماندن زندهیاد ماندن صبور بودن ◄ آرام ماندن
بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] بودن، وجود داشتن جزیی ازچیزی بودن، قائم به ذات بودن ازقبلبودن، مقدم بودن رایج بودن، اکنونبودن تداوم داشتن، ادامه دادن، بقا داشتن، دوام داشتن، طول
کسبهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، دکاندار، مغازهدار، بنگاهی، بقال، نانوا، خباز، عطار، بزاز، آهنگر، صنعتگر صاحب نمایشگاه، صاحب فروشگاه آسیابان، آشپز، اوراقچی، سمسار، امانت
بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
پرواز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پرواز کردن، بال زدن، پَر زدن، پریدن بلند شدن، صعود کردن، ارتفاع گرفتن، اوجگرفتن، اززمین بلند شدن، بالا رفتن فرود آمدن سقوط کردن بالنسواری کردن پرید