بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد
بارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، باگاژ، توشه، باروبندیل، باروبنه، زاد، اقورراهی (آقورایی)، بنه، جسم منتقلشده کارگو، فله اضافهبار چمدان، جامهدان، کیسه، ساك، كیف دستی، کیف (ساک) س
بارانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ، بارش، بارندگی، تگرگ نمنم باران، رگبار، باران بهاری، بارانِاسیدی، باران سرخ، باران مصنوعی، باراندن رعدوبرق، آسمانقرمبه، طوفان، هوای بارا
چشمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یده، بیننده، بصر، عین کاسۀ چشم، تخم چشم، قرنیه، مردمک، عنبیه، عدسی، سفیدی چشم، زجاجیه، رتینا، شبکیه، عصب بینایی، مشیمیه، غده اشک، ابرو قدرت دید،
دیدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ظر، بینایی، باصره، دید چشم، مشاهده، رؤیت، تشخیص، برانداز، تماشا، نظاره▼ مطالعه قدرتدید، عیبهای چشم▼ حس ششم اُپتیک، علم نور نور دیده، روشنایی چش
بصیرتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال اوت، شناسایی، بینش، دید، آیندهنگری، قوۀ تمیز، زیرکی دانایی، آگاهی، اعلمیت، خرد▼، بصر، عرفان لُب اندیشه دقیق و عمیق، تدبر، تعمق ◄توجه درخود
کسب اطلاعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط حضار، اشعار، اشراف، وقوف، علم، آگاهی، یقین، بینش، بصر، اطلاع، دانایی، دانش
بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد