بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد
بارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، باگاژ، توشه، باروبندیل، باروبنه، زاد، اقورراهی (آقورایی)، بنه، جسم منتقلشده کارگو، فله اضافهبار چمدان، جامهدان، کیسه، ساك، كیف دستی، کیف (ساک) س
تجردفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی تجرد، عزب بودن، مجردی، استقلال، اجتماعی نبودن دوشیزگی، باکرگی، بکارت، عصمت، خلوص، پاکدامنی بختش بسته (کور) بودن
آسیبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ضربوجرح، ضایع کردن، تضییع، فرسایش، استهلاک، سایش، اتلاف، بدی، سوء استفاده صدمه، ضرب، جرح زیان، ضرر، مضرت، خسران ازالۀ بکارت آفت، بلا، فتنه،
فحش دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ، فحاشی کردن، دشنامگفتن، ناسزا گفتن، بیادبی کردن، چیزی بار کسی کردن، اسائۀ ادب کردن
تبریکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ، تهنیت، مبارک باد، سلام، درود، شادباش، استقبال، خیرمقدم، مراسم استقبال، نگاهداشت دالی مبارکبادا کارت تبریک، آش پیش پا روز سلام، بار ع
ترحم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی م کردن، دل سوزاندن، دلسوختن، دل بهحال کسی رحم آمدن، امان دادن، بخشودن، ترحم کردن (آوردن)، بخشیدن همدردی کردن، دلداری دادن، آب بر آتش کس