بستانکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی بستانکاری، طلبکاری، طلب، وامدهی، اعطای وام اعتبار، خوشنامی، درستکاری، درستی اعتبار اسنادی، واریز بهحساب، قرض دادن برگۀ بستانکار امتیاز، پ
بستانکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی بستانکار، طلبکار، سپردهگذار، شخص وامدهنده اعتباری محتال
بستانکار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] بستانکار کردن، بهبستانکار حسابمنظور کردن، بدهکار شدن بستانکار شدن، اعتبار دادن، وام اعطا کردن، وام دادن، حساب باز کردن، بدهکار کردن امتیا
ورزش باستانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ستانی، ورزش زورخانه، چوگان، شکار، تیراندازی، اسب تازی فنونزورخانه، شیرینکاری، شلنگ، شاطری، زورگری، چرخ زدن، کباده کشیدن، تکپر، تکچرخ وسائل
بستانکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی بستانکاری، طلبکاری، طلب، وامدهی، اعطای وام اعتبار، خوشنامی، درستکاری، درستی اعتبار اسنادی، واریز بهحساب، قرض دادن برگۀ بستانکار امتیاز، پ
بستانکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی بستانکار، طلبکار، سپردهگذار، شخص وامدهنده اعتباری محتال
بستانکار کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] بستانکار کردن، بهبستانکار حسابمنظور کردن، بدهکار شدن بستانکار شدن، اعتبار دادن، وام اعطا کردن، وام دادن، حساب باز کردن، بدهکار کردن امتیا
باغبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گلکار، جالیزبان، بستانچی، باغدار، مروج، متخصص منظرهسازی جنگلدار ◄ جنگلداری