بدهکاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی هکاری، بدهی، دین، قرض، قرضوقوله، وام، استقراض صورتحساب برات، چک، سفته، اوراق بهادار ◄ سند مالکیت قوزبالاقوز
بدهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی مقروض، متعهد، مدیون، معسر، بدحساب، محیل، آلوده، مشغولالذمه، مفلس، رهین، مرهون
بدهکار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ار بودن، بدهی داشتن، مدیونبودن، مقروض بودن، وام گرفتن، قرض (بدهی) بالا آوردن، اینکلاه آنکلاه کردن، بدهکار شدن، بستانکار کردن بدهکارکردن، ب
شخص بدهکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ، مقروض، مدیون، وامدار، مرتهن، برداشتکننده، معسر، نکولکننده، ورشکسته وامدار، وامگزار
بزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات صیر، گناه، لغزش، فسق، فسقوفجور، خلافکاری، جنایت، خلاف، قانونشکنی فول، خطا فقدان وظیفه، ناحق، عمل بیرحمانه پروندۀ کیفری (جزائی)
ناجور بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، نابجا به کاربردن، ناجور انتخاب کردن، غلط انتخاب کردن، درجای نامناسب بهکار بردن، بد بودن برای کسی افتضاح شدن، ناجور شدن، نداشتن سنخیت یاازدست
متکبر بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ودن، مغرور بودن، باد به (تویِ، در، زیر) غبغب (گلو، آستین،...) انداختن، باد داشتن، باد درسر داشتن، باد کردن، از دماغ فیل افتادن، خدا رابنده ن
ناآمادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت] ناآماده، بدون آمادگی [این سرفصل: صفاتانسان فاقد آمادگی. درمورد شرایط ناشی از فقدان آمادگی به نارس▼ رجوع شود و درمورد قید مربوط به اقدامات
اقوامفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ن، خویشاوندان، وابستگان، نزدیکان، اطرافیان، منسوبین، قوم و خویش، خویش، کس و کار، پیوندان، فامیل، فکوفامیل، متعلقان، متعلقین، اقارب، اقربا، الاقرب
وقت تلف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ت خودرا تلف کردن، بیهوده تلاش کردن، آب درهاون کوبیدن، زحمت بیخودی کشیدن، تلاش مذبوحانه کردن، ضایعشدن، زحمت بیخودی کشیدن، کار بیهوده و بینتی