دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن
نیست انگاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود اشتن، بر یخ نوشتن (نگاشتن) چیزی، بیهوده تلقی کردن، عبث دانستن، کأنلمیکندانستن، نیست انگاشتن، هیچ دانستن
قبول نداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شتن، تکذیب کردن، ردکردن، کأنلمیکن دانستن، نادیده گرفتن، نیست انگاشتن، بر یخ نوشتن (نگاشتن) چیزی
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن