دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن
تلفظ کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه کردن، ادا کردن، خواندن، قرائت کردن، تلاوت کردن، برزبان آوردن، گفتن، بیان کردن، حرف زدن، اظهار کردن پیش خواندن، صداکردن
ظاهر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ر کردن، آشکار ساختن (کردن)، برملا کردن، آفتابی کردن، فاش کردن، افشا کردن، برهنه کردن، کشف کردن اظهار چیزی کردن، برزبان آوردن
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن