دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن
ترحم کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی م کردن، دل سوزاندن، دلسوختن، دل بهحال کسی رحم آمدن، امان دادن، بخشودن، ترحم کردن (آوردن)، بخشیدن همدردی کردن، دلداری دادن، آب بر آتش کس
مأیوس کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ردن، امیدی باقی نگذاشتن، نومید کردن، آیۀ یأس خواندن، آب پاکی بر دست کسی ریختن، ناکام گذاشتن دل شکستن
شایعهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط بر تأییدنشده، شایعات، هیاهو، تبلیغات، مجعولات، غیبت محاوره جنجال، یککلاغچهلکلاغ، هیاهو، سروصدا، جاروجنجال، غوغا، رسوایی، قشقرق، افتضاح، اف
دلالت کردن برفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رسانۀ ارتباط . وسیلۀ انتقال اندیشه الت کردن بر، حاکی بودن از، اشارهداشتن (کردن)، نشان دادن، مشخصکردن، هدایت کردن، معنی داشتن نمودن، اطلاع دادن