انتخابکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ابکردن، گزیدن، برگزیدن، اختیار کردن، ترجیح دادن، گرایش داشتن، تشخیص دادن، تمیز دادن، مشکلپسند بودن نامزد کردن، عقد کردن، پسند کردن، پسن
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
انتخابشدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام برگزیده، ممتاز، عالی، اخص، ویژه، اختصاصی، مرجح، دستچین، منتخب لُب موردنظر، کاندید، نامزد، عقدشده، رزروشده، تعیینشده، مورد آزمایش منصوب،
خبرگانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ان، برگزیدگان، منتخبین، زبدگان، اعیان، عجایب، گروه ویژه، مردمان عالیرتبه، فرد مهم، طبقۀ حاکمه انسان والا گزیده، برگزیده علوی، سید کاهن
سازگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، آمدن، خوردن، ساختن، جفت شدن، جفت (جور) بودن، برازنده بودن، برازیدن، باهم خواندن، تناسب داشتن، درستبودن، درست درآمدن، منطبق بودن مناسب بودن، مص