برگرداندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی برگرداندن، عودت دادن، مسترد کردن، مرجوع کردن برقرار کردن، اعاده کردن به‌میهن برگرداندن، آزاد ساختن تسویهکردن، پرداخت کردن
منصرف کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام منصرف کردن، برحذر داشتن، بازداشتن، اخطار دادن، اعتراض کردن منع کردن، تهدید کردن، مرعوب کردن، ترساندن به‌راه دیگرهدایت کردن، راندن، بردن،
برگرداندنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی برگرداندن، عودت دادن، مسترد کردن، مرجوع کردن برقرار کردن، اعاده کردن به‌میهن برگرداندن، آزاد ساختن تسویهکردن، پرداخت کردن
انحنا دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل حنا دادن زاویه‌دار کردن برگرداندن، وارونه کردن خَم کردن، خَم شدن، تعظیم کردن تاب دادن، پیچاندن
وارونه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد کردن، برگرداندن، پس‌وپیشکردن، دگرگون ساختن، سرنگون کردن آویزان کردن
ترجمه کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: انتقال عقاید و ماهیت آن ه کردن، برگرداندن، طور دیگرگفتن دوبله کردن
