برنده شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل دن، بُردن، باامتیازبردن، بهپایان رسیدن، بهخط آخر رسیدن، پیروز شدن▲
قهوهایفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی خرمایی، برنزه، بلوطی، شاهبلوطی، فندقی، قهوهای روشن، بژ، گندمگون، سبزه، آجری، باروتی، اُخرایی، تلخ رنگ قهوهای و چیز قهوهایرنگ: گل اخری، بادام
تیرهسازیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ازی، کسوف، خاموشی، ناپدیدی، غروب افول، زوال، تیرهشدن آفتابزدگی، برنزه شدن تیرگی روابط، کدورت ◄ دشمنی خورشیدگرفتگی، آفتابگرفتگی، گرفتِ جزئی، قد
بهداشتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی اشت، حفظالصحه سلامت، صحت اقدامات بهداشتی، طب پیشگیری، واکسناسیون، پاستوریزه کردن، پاستوریزاسیون، استرلیزاسیون، سترون کردن آفتاب گرفتن، برنزه
مد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ل] مد بودن، گرفتن مد را دنبال کردن، عادت داشتن، پیروی کردن، منطبق بودن، ظاهر راحفظ کردن، آفتاب گرفتن، برنزه شدن
تیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل بُرّنده، گزنده، بُرّا، نوکتیز، نوکدار، آهنبُر، بُران، جداکننده دندانه دار ناهموار، زبر سیخ، شقورق، مودار آبدیده [≠ تیزمزه، تند، آبدار، تیز [مزه]