بومیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ی، مادری [زبان]، مقیم، ساکن، مهاجر، مردمی، خلقی، تودهای، ملی، قومی، نژادی، ایلیاتی، ایلی
وسیلۀ برقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت یلۀ برقی هویه، آلترناتور، استارت، استپ، پُل، کلید (برق)، رله، [◄بازکننده 263]، مقره، آداپتور، یکسوکننده، آمپرمتر، آمپرسنج، احساسگر، آکومولاتور، خ
اهالی بومیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام بومی، ساکنان اولیه، عشایر، ایلات بومی، محلی، اهل، بلد، بیاباننشین، بدوی، چادرنشین، ایلیاتی، ایلی، کوچکننده قوم، اقلیت، قبیله، ایل، طایفه، سبط،
خودخواه بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ودخواه بودن، فقط خود را دیدن، خودستایی کردن، منم گفتن، همه چیز را برای خود خواستن، نگهداشتن
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
میل داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی اشتن، خواستن، آرزو کردن، آرزو داشتن، آرزومند بودن، آرزوی چیزی را درسر پختن، اشتیاق داشتن، لازم داشتن، نیازمند بودن، نیاز داشتن امر کردن، طلب
تصرفکردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی دن، غصب کردن، بالا کشیدن، مصادره کردن، اشغالکردن، ارث پدر (بابای) خودرا خواستن صاحب شدن، صاحب بودن بهزورگرفتن، بهزور ستاندن، برای خود بردا
بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،