آدم بدشانسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل تیرهروزان، بدبختان، اشقیا، بدبخت▼، مصیبتزده، بازیچۀ سرنوشت، بازنده، مرئوس، آدم فقیر
نظارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برانداز، ورانداز، مشاهده، رؤیت، دید، بازدید، بازبینی، بازرسی، تحقیق، شناسایی، جستجو، زیارت، سیاحت، گردش، سرگرمی رصد، ستارهشناسی ≠ تجدید نظر، تغ
بدبختیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل بدشانسی، بدبیاری، آفَت، عاقبت بد، دوران سختی، درماندگی نشانۀ بدبختی، سیاهبختی، بداقبالی، پیشبینی
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نا
سرنگون ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل اختن، برانداختن، منقرضکردن، باعث فروپاشی چیزی شدن، تفوق داشتن، غلبه کردن، تحت انقیاد درآوردن
بدموقع کاریرا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: زمان ] بدموقع کاریرا کردن، بدشانس بودن، شانس نیاوردن بیسیاستبودن