مطیعفرهنگ فارسی طیفیمقوله: ارادۀ اجتماعی عام ع، فرمانبردار، فرمانبر، حرف‌گوش‌کن، رام، تسلیم، سازگار، سربه‌زیر پیرو، تابع، زیردست، وابسته، رهوار، پابه‌راه، سربه‌راه چاکر، منقاد، عبی
یعنی [مثال]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: نظم مثال]، [برای مشخص کردنمورد]، به‌زبان خلاصه، به‌عنوان مثال، مثلاً بالجمله ≠ یعنی [توضیح معنا]
نمونهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط ، نمونه برای عرضه، نمونۀ نمایشگاهی، مسطوره مصداق، مورد، مدل، الگو مظنه، مدرک مدل، ماکت، تصویر، مانکن ویترین موزه، گالری، انبار، نمایشگاه، فرو
انگیزهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام معانیمختلف برای انگیزه}، محرک، سبب حرکت، موجب، مشوق، وسيله، مسبب، کشش، عامل، باعث، منشأ، علت، تحریک موجبات مادی حرکت ◄ موجب▼ {نیروی(روان
