باسَنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ن، نشیمنگاه، کفل، تهیگاه، دنبه، کون، مقعد، مخرج، بدن انسان پهلو، آبگاه
استوارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تغییر ، ثابت، پابرجا، غیرمنقول، باثبات، پایدار، درحالت تعادل، درحالتتوازن، ثابت [رنگ]، ریشهکرده، محونشدنی، پاکنشدنی، حکشده، برسنگ نوشته، ریشهدار، جای
نظارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برانداز، ورانداز، مشاهده، رؤیت، دید، بازدید، بازبینی، بازرسی، تحقیق، شناسایی، جستجو، زیارت، سیاحت، گردش، سرگرمی رصد، ستارهشناسی ≠ تجدید نظر، تغ
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نا
سرنگون ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل اختن، برانداختن، منقرضکردن، باعث فروپاشی چیزی شدن، تفوق داشتن، غلبه کردن، تحت انقیاد درآوردن
نگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دید، برانداز، نیمنگاه، گوشۀ چشم، نگاه چپچپ، نگاه دزدانه، چشمک، تلمیح یک نگاه، چشم بهم زدن، طرفةالعین، لمحه، لحظه محو، خیره درانظار بودن ◄ تجلی