سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار
نسخهبرداری کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه برداری کردن، ازرو کشیدن، نقل کردن، تکرار کردن تولید مثل کردن
سطح را برداشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد ا برداشتن، تراشیدن، تراش دادن(کردن)، برداشتن، خراشیدن، رنده کردن، پوست کندن، پوست گرفتن، زدودن، ستردن خط انداختن شیارکشیدن، دندانهدار کردن کندهکار
حفاریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت برداری، حفر، گودبرداری، پیکنی، لایروبی، معدنکاری، معدنکاوی، آتشباری قبر، گور، خاک، مقبره معدن، کان، تونل، نقب، میلۀ چاه، دالانزیرزمینی لانۀ زیرز