انگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام یختن، برخیزاندن، برانگیختن، برانگیزاندن، بیدار کردن، بلند کردن، فعال کردن، مهم بودن سبب شدن تحتنفوذ درآوردن، برآن داشتن، تحریککردن▼ از
جزئاًفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ] جزئاً، بعضاً، خُردخُرد جزئی یکهوا، یکذره، کَمی، اندکی برخی، بعضی، هیچ
بالا بردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت جک زدن، ازجابرداشتن، ازخاک برداشتن، برگرفتن، بلند کردن، برداشتن، برخیزاندن، برانگیختن، بلندکردن، بالا کشیدن، نصب کردن، برافراشتن، آهیختن، نگاه داشتن
عمودی بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد عمودی بودن، ایستاده بودن، برپابودن، ایستادن برخاستن، ازجا برخاستن، سَر پا شدن، بلند شدن، برخیزیدن، بالا آمدن، خاستن
تبخیر کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی بخیر کردن، تقطیر کردن، تصعیدکردن، دمیدن، اسپری کردن، پاشیدن تبخیرشدن