برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت وقالعاده، استثنایی، چشمگیر، قابل ملاحظه، بارز، مشخص، قابل توجه شناختهشده، مشهور، معروف، ممتاز عمده، مهم
برجستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل برجستگی، پیشآمدگی، برآمدگی▼، آج، ورم تورم، انبساط چیز برجسته، دکمه، پیشانی، کوه، زمین مرتفع، چیز برآمده ◄ برآمدگی▼ بیروننشست، بیروننشستگی
نقش تزیینی برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یینی برجسته، گل برجسته، ریلیف، نقشۀ برجستهنما، کاشی برجسته تراش حک، نقش حکاکی، برجستهکاری، برجستهنمایی حکاکی ◄کندهکاری منبتکاری، معرق
برجستگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل برجستگی، پیشآمدگی، برآمدگی▼، آج، ورم تورم، انبساط چیز برجسته، دکمه، پیشانی، کوه، زمین مرتفع، چیز برآمده ◄ برآمدگی▼ بیروننشست، بیروننشستگی
نقش تزیینی برجستهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل یینی برجسته، گل برجسته، ریلیف، نقشۀ برجستهنما، کاشی برجسته تراش حک، نقش حکاکی، برجستهکاری، برجستهنمایی حکاکی ◄کندهکاری منبتکاری، معرق
برآمدگیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل مدگی، برجستگی▲ چیز برآمده، بینی، چانه، فک، نوک، دماغ، سیب زنخدان، منقار، آنتن، دکمه، چیز برجسته ◄برجستگی▲ آماس، بادکردگی، ورم
برآمدهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل برآمده، برجسته، بیرونزده، بیرونآمده بارز، نمایان تراشیده، حکاکیشده عقابی ملتهب، محدب بیروننشسته غدهمانند
کمعمقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد معمق، سطحی، نازک، باریک، تَخت، صاف بیاهمیت تراشیده، برجسته، برآمده