قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
لولۀ بادیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی لولۀ بادی، بادگیر، دودکش، هود نای، نایژه، بینی سرلوله، دهنه، هواگیر، منفذ نی، نای، فلوت، سازهای بادی چوبی، سازهای بادی برنجی، ساز دهنی چپق، پ
سازهای بادی چوبیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی چوبی، باسون، کلارینت، نی، نای، فلوت، سرنا، اوبوا، قرنی، رکوردر ارگ، ارگانون سوت، سازدهنی لولۀ بادی بالابان، غوشه آژیر
سازهای بادی برنجیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برنجی، شیپور فرانسوی، ترومبون، توبا، شیپور، ترومپت، ساکسوفون، کورنت، هورن (شیپور)فرانسوی، بوق، ناقور
قابل برانگیختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بل برانگیختن قابل تحریک رام، اهلی، رامشدنی، تشویقپذیر، زودباور، مستعد تشویقپذیر بودن▲
نظارهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی برانداز، ورانداز، مشاهده، رؤیت، دید، بازدید، بازبینی، بازرسی، تحقیق، شناسایی، جستجو، زیارت، سیاحت، گردش، سرگرمی رصد، ستارهشناسی ≠ تجدید نظر، تغ
تخریبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت هدام، براندازی، خرابکاری، معدوم سازی، انقراض، قلع و قمع، بنیان براندازی، ویرانی▼، ویران سازی، سرکوب، فرونشانی، اتلاف، تضییع رفع، زدایش، امحا، محو نا
سرنگون ساختنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل اختن، برانداختن، منقرضکردن، باعث فروپاشی چیزی شدن، تفوق داشتن، غلبه کردن، تحت انقیاد درآوردن
نگاهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی دید، برانداز، نیمنگاه، گوشۀ چشم، نگاه چپچپ، نگاه دزدانه، چشمک، تلمیح یک نگاه، چشم بهم زدن، طرفةالعین، لمحه، لحظه محو، خیره درانظار بودن ◄ تجلی