بازندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، مغبون، متضرر، زیاندیده، مالباخته سرهمبند صید، آدم ساده، مرئوس ازآنجا راندهو ازاینجا مانده، مادرمردۀ چادربرده منقرض شکستخورده▼ قبول نشده، ر
بازندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مناسبات ملکی ] بازنده، باخته، مقهور متضرر، مالباخته، ورشکسته، پرداختنکننده زیانکار، خسرالدنیاوالآخره
خوشساختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه خوشقواره، برازنده، استادانه، ماهرانه، کارشناسانه، هنری، خوشدوخت
مناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه سته، مقتضی، برازنده، مناسب مقام، باب، درخور، اندازه، بایدوشاید شایسته، ذیصلاح، قادر، توانا، لایق، اهل بایسته، مقتضی میزانکردنی، قابل انطباق، قابل
سازگارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، هموار، مساعد، جور، باب دندان، مناسب حال، برازنده، جفتوجور، همساز، موافق، همطراز مناسب، قابل انطباق، پذیرا هماهنگ، همزمان قراردادی مانعةالخلو
سازگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، آمدن، خوردن، ساختن، جفت شدن، جفت (جور) بودن، برازنده بودن، برازیدن، باهم خواندن، تناسب داشتن، درستبودن، درست درآمدن، منطبق بودن مناسب بودن، مص
استحقاقیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات تضی، قابل پرداخت، مافیالذمه، بدهی، بدهکار، منسوب، شایسته، برازنده، قانونی، مجاز مناسب