مناسبتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، برازندگی، روایی، مربوط بودن، رابطه شایستگی، سزاواری، صلاحیت، کفایت، اصلحیت، مهارت، استعداد اقتضا ◄ مصلحت بهموقع بودن، فرصت بهجا بودن ضرورت، ایج
خوشساختفرهنگ فارسی طیفیمقوله: عمل داوطلبانه خوشقواره، برازنده، استادانه، ماهرانه، کارشناسانه، هنری، خوشدوخت
مناسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه سته، مقتضی، برازنده، مناسب مقام، باب، درخور، اندازه، بایدوشاید شایسته، ذیصلاح، قادر، توانا، لایق، اهل بایسته، مقتضی میزانکردنی، قابل انطباق، قابل
سازگارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ، هموار، مساعد، جور، باب دندان، مناسب حال، برازنده، جفتوجور، همساز، موافق، همطراز مناسب، قابل انطباق، پذیرا هماهنگ، همزمان قراردادی مانعةالخلو
سازگار بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ودن، آمدن، خوردن، ساختن، جفت شدن، جفت (جور) بودن، برازنده بودن، برازیدن، باهم خواندن، تناسب داشتن، درستبودن، درست درآمدن، منطبق بودن مناسب بودن، مص