رفیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی برادر، همشهری، هموطن، همکار همبازی، معاشر، مصاحب، حریف، همقمار، پا، همپیاله، همپیشه متفق، همنشین دوست▼، دوست نزدیک▲ ≠حریف ◄رقیب
خانوادهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه واده، فامیل برادری اهل خانه، اهل بیت، خانوار، تبار، خاندان، دودمان، سلسله، شجره خانوادگی آل، سلاله، ذریه اهل و عیال، عائله (عایله)، اهل ایل، قبیله،
خویشاوندفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ت] خویشاوند، منسوب برادر، خواهر مادرانه، پدرانه خانوادگی سببی، نسبی، وابسته محرم عیالوار، عائلهمند متعلق اوگهای
همکارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: تضاد در عمل (اختیار فردی) ار، هماداره همقطار، برادر، شریک ندیم، دوست، همسر انباز
خویشاوندیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: رابطه ویشاوندی، خویشی، همخونی، بستگی، قرابت، تقارب مادرتباری، نظاماجتماعی، شجرهنامه برادری اجداد، آباء، پدران، نیاکان، ولایت، ولی نپوتیسم، آتاویسم سنخیت