برابریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رابری، تساوی، مقدار یکسان، درجۀ یکسان، همطرازی▼، تعادل▼ تراز، همسطحی، سربهسری، صافی (صاف بودن)، افقی، مستقیم (همواری) یکنواختی، یکشکلی، سنخیت، ه
برابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت برابر، مساوی، متساوی، متعادل، یکسان مثل، شبیه همراه، متناسب، سازگار تراز، مسطح، هموار، صاف، همسطح، همعرض سربهسر، جفت شده، موازی متوازن، ثابت، تغی
بافرهنگ فارسی طیفیمقوله: عدد ، باهم، باهمدیگر، متفقاً، بهاتفاق یکدیگر، دستدردست، درکنار بههم جمیعاً، جمعاً، همراه هم، همگی، بهاتفاق یکزبان، یککلام، آیهومایه
برابریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت رابری، تساوی، مقدار یکسان، درجۀ یکسان، همطرازی▼، تعادل▼ تراز، همسطحی، سربهسری، صافی (صاف بودن)، افقی، مستقیم (همواری) یکنواختی، یکشکلی، سنخیت، ه
برابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت برابر، مساوی، متساوی، متعادل، یکسان مثل، شبیه همراه، متناسب، سازگار تراز، مسطح، هموار، صاف، همسطح، همعرض سربهسر، جفت شده، موازی متوازن، ثابت، تغی
نابرابرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت برابر، ناجور، بیتناسب، نامتعادل، ناتراز، متفاوت، ناهمگن نامسطح، اریب مختلف، گوناگون، رنگارنگ سنگین، سَبُک
رفیقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی برادر، همشهری، هموطن، همکار همبازی، معاشر، مصاحب، حریف، همقمار، پا، همپیاله، همپیشه متفق، همنشین دوست▼، دوست نزدیک▲ ≠حریف ◄رقیب
بهآب انداختن کشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عل] بهآب انداختن کشتی بادبان برافراشتن، سفر کردن ملاح شدن، بهدریا رفتن رهیابی کردن پارو زدن