بدنامیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی می، بیآبرویی، رسوایی، روسیاهی، بیحرمتی، بیعزتی، بیاحترامی، انگشتنمایی، سوء پیشینه واترگیت تنزل رتبه افتضاح، رسوایی، فضاحت، ننگ
بدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ، فرومایه، خسیس، فاسق، بدذات، بدکار، بدجنس، شرور، موذی، تبهکار، قانونشکن، خبیث، دارای سوءنیت، ناقلا، بدطینت، آبزیرکاه، ناجوانمرد، نامرد، ناج
بد بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی ن، برایش بد بودن، مجروح کردن، آسیب زدن، ازشکل طبیعیخارج کردن خرج برداشتن، گران بودن فایدهای نداشتن، بیفایده بودن
بوی بدفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی د، تعفن، عفونت، ناگوارایی، بوی گندیدگی، تجزیه، گند، نا، زیربغل، بوی دهان سیر، پیاز کثافت، ناپاکی، فاضلاب، گنداب
پلید 2 [صفات بد انسانیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ید 2 [صفات بد انسانی 645]: فاسق، بدذات، بدکار، هرزه، بدرگ، بدجنس، شرور، موذی، تبهکار، خبیث، دارای سوءنیت، ناقلا، بَده، بدطینت، آبزیرکاه،
ناحقفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات ناراستی، ظلم، ستم، نادرستی، عدم تطبیق، بدی، اشتباه، غلط، خطا ننگ، شرم، بدنامی عدم مناسبت، عدم مصلحت درخطا بودن، سوء قضاوت، عدم تشخیص مغلطه، سفسط
لکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی لکه، عیب، خدشه، نقص زخم، ترک، مو، رخنه، خراش، خش، چیز زشت، امحا، چرک، رنگارنگی بدنامی فقدان زینت، سادگی ککومک ◄ خال
خفتفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ر، سرافکندگی، افکندگی، شرمساری، شرمندگی، شرم، ذلت، مذلت، توهین، بدنامی، توبیخ، تقبیح، رنجش
ننگفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی رسوایی، افتضاح، فضاحت جنجال، جاروجنجال، غوغا، قشقرق، شایعه عدم محبوبیت، بیاعتباری، بدنامی ازنظر افتادن، تقبیح بدبویی، زشتی، نفرتانگیزی