شکننده بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی ل] شکننده بودن، شکستنی بودن شکستن، ریز شدن، ترکیدن، پکیدن، منفجرشدن، تکهتکه شدن، خردشدن، ترک برداشتن ازهم پاشیدن، جداشدن پودر شدن، پودرکردن
بودنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: وجود ل] بودن، وجود داشتن جزیی ازچیزی بودن، قائم به ذات بودن ازقبلبودن، مقدم بودن رایج بودن، اکنونبودن تداوم داشتن، ادامه دادن، بقا داشتن، دوام داشتن، طول
بدن انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، پیکر، آغوش، ارگانیسم، هیکل، قواره، اندام، قدوقواره، بالا، قدوبالا، قدوقامت جان، روح کالبدشناسی، علوم پزشکی، اندام، ماهیچه، مفصل، عضله قامت
مستقیمفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل ] مستقیم، راست، بدون انحنا هموار، صاف، افقی شق، صلب عمود، قائم، ایستاده، عمودی، شاقول غیر کج، مجانب، مماس مقابل آسفالته، صیقلی، روان، مثلپرنیان صلابت
بیفکرانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکلگیری عقاید؛ عام وایی، نسنجیده، بدون بررسی، ازروی بیخبری (بیفکری)، بیخبرانه، بدون اندیشۀ کافی، تقلیدی، غریزی، بیتوجه فیالبداهه، بدون تأمل، بیدرنگ
بازفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل باز، گشاده، گشوده، مفتوح، فراز درمعرض دید، بازاری، علنی، دردسترس یا در معرض دید همگان، سرگشاده، بیحجاب، آشکار بدون مانع، بیحفاظ دایر، جاری، فعال، م
آسیبپذیرفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی یر، درمعرض، درمعرض خطر▼، حساس، مستعد، تأثیرپذیر باز، برهنه بدون پشتیبان، بیسرپرست، مظلوم، یتیم، بیدفاع لطیف، ظریف، شکستنی، شکننده، نرم صدمه