بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،
چیز بدلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نحوۀ ارتباط دل، جنس تقلبی، مجعول، دروغ دروغگویی، شیء بی جوهر شخص دورو، شیاد، متظاهر، شارلاتان
بدن انسانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ، تن، پیکر، آغوش، ارگانیسم، هیکل، قواره، اندام، قدوقواره، بالا، قدوبالا، قدوقامت جان، روح کالبدشناسی، علوم پزشکی، اندام، ماهیچه، مفصل، عضله قامت
بدی کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی بدی کردن، ضرر زدن، صدمه زدن، آسیب رساندن، آزردن آهنگِ کسی(چیزی) کردن (داشتن)، بد کردن بهکسی، بد کردن بد بودن برای کسی، مجروح کردن، آسیب زدن،
بدی کسی را خواستنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات بین فردی ا خواستن، نفرت داشتن، رشک ورزیدن، اذیتکردن، زجر دادن، درحق کسی بدی کردن، آزار داشتن، ضرر زدن، آزار دادن، آش برای کسیپختن، اطوار آمدن (ری
جدا کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ، گسیختن، ازهم گسیختن، قطع کردن، بند ازبند جداکردن، پوست کندن، برهنه کردن آب کردن، باز کردن الک کردن، دستهبندی کردن، طبقهبندی کردن رهاکردن، آزاد ک
بدیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی م] بدی، پستی [صفات بد انسانی]: شیطنت، خباثت، شرارت، بدجنسی، بدخویی، موذیگری، بدکاری، تبهکاری، نادرستی، بددهانی، ناسزاگویی، فحاشی، هرزگی، سوءن
آسیب زدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار آتی زدن، معیوب کردن، خسارت وارد آوردن آسیب به کسی (چیزی) رساندن، آهنگِ کسی (چیزی) کردن (داشتن)، آهشکسی را گرفتن، بدی کردن خرابکاریکردن، سابوتاژ ک