مبتذل کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی مبتذل کردن، تجاری کردن، سطحکاررا پایین آوردن، بدسلیقگی نشان دادن، ازارزش چیزی کسر کردن
کاستىفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ى، نارسایی▼، تمام راهرا نرفتن، کم رفتن، کم آوردن، کاهش، ناتمام گذاشتن، ناتمامی، حرکت نیمهتمام ایراد، اشکال، نقطهضعف، نقص نداری، اضطرار خواسته، تق
کمآورده [درموردانسان]فرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ورده [درموردانسان]، دارای کاستی، غافل، کممایه، منفی، ازکار افتاده، ضعیف، بیثمر، ناکارآ نیازمند، محتاج بیکفایت، ناموفق گمراه، منحرف، پرت ناقص بدسل
مبتذلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی پست، پیشپاافتاده، بازاری، عوامپسند، عامهپسند، چیپ، عامیانه، عوامانه، متداول، معمولی کجسلیقه، بدسلیقه، سادهپوش همهجایی، عوامفریب