بداهه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بداهه گفتن، ازپیش خودساختن، تجربه کردن، اراده کردن فیالبداههسرودن آماده نبودن خلاق بودن، نوآوری کردن
اسبفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت ، بدخش، مادیان، خنگ، مرکب، بارگی، خیل رخش اسب جوان، کره انواع اسب: جنگی، بارکش، خراس، اخته نژاد اسب: عرب، کرد، عرب کرد، ترکمن، عرب ترکمن، چناران، سی
بداهه گفتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بداهه گفتن، ازپیش خودساختن، تجربه کردن، اراده کردن فیالبداههسرودن آماده نبودن خلاق بودن، نوآوری کردن
فیالبداههنویسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام بداههنویس، بدیههگو، بداههنویس، بدیههسرا مختار مبتکر، نوآور، خلاق فاقد آمادگی، ناآماده
پیداییفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی یدایی، نمایانی، وضوح، شفافیت، برجستگی، عیانی بداهت بروز، طلوع، ظهور، تظاهر، تجلی جلوۀ وارونه، تجسم غیرواقعی منظره، چشمانداز عمق دید، دید میدان
خودجوشیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام ] خودجوشی، خودبهخودی، خودانگیختگی بداهه، بدیهه، بدیههسرایی خلاقیت، تخیل، نوآوری بدون تصمیمقبلی، برخورد موردی امپرامتو اختیار غریزه، شم