شککردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دید کردن، تردیدداشتن، مردّد بودن، احتیاط داشتن، معین نبودن، مشروط کردن، بیعزمبودن، ترسیدن، اکراه داشتن به کسی (چیزی) بدبین بودن
بهآب انداختن کشتیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت عل] بهآب انداختن کشتی بادبان برافراشتن، سفر کردن ملاح شدن، بهدریا رفتن رهیابی کردن پارو زدن
مشکوکفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال شکوک، شکاک، بدبین، بداندیش، ظنین، کافر فرصتطلب حسود دودل، مردد ◄ شکاک
آدم گلهگزارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی ر، شاکی، مدعی، مدعیالعموم، ناراضی، آزرده خاطر، آزرده، ناک، بدبین، فضول