بارورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] بارور باردار، حامله، آبستن، زائو، بچهدار پابهزا، پابهماه القاح شده، منعقد
بارورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت فت] بارور باردار، حامله، آبستن، زائو، بچهدار پابهزا، پابهماه القاح شده، منعقد
بار آوردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت ر آوردن، بارور کردن، تخم(بذر) پاشیدن (افشاندن، افکندن)، کِشتن، کشت کردن، کاشتن تکثیر کردن، تولید کردن محصول دادن، بار دادن، میوه دادن▼ تولید مثل کرد
حاصلخیزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: علیت اصلخیز، پربار، زایا، بارور، برومند، مولّد وافر، فراوان تخمزا، تخمگذار (جانوری)
زنانهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ه، دخترانه، ملیح، ناز، مادرانه، باردار، بارور، مُوَلّد، مولد مؤنث، اناث، مادینه نارپستان، زیبا مردنما یائسه
افزایندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: کمیت ه، فزاینده، بیش ازپیش، بسطیابنده، بسیط، درحال افزایش، درحال انباشت، جمع شونده، بالنده، متزاید، افزونشونده، روبهافزونی جلورونده، پیشرو بارور، حاصل