باورکردنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال نی، احتمالدادنی، قابل قبول، معقول، منطقی، ممکن قابل اتکا، امین، معتمد
باورنکردنیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال دنی، نامقبول، غیرممکن، غیرعملی، تصورناپذیر، شگفتآور مشکوک، مظنون غیرقابل اتکا
باورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال اور، ایمان، اعتقاد، یقین، ایقان، باورداشت اعتبار، تضمین، اطمینان، اعتماد اتکا، اتکال، امانت، درستی باور مذهبی، اعتقادمذهبی، جهانبینی▼ زودب
بُخورفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ غیرآلی گاه بخور، اتُمیزور، افشانه، اسپری، جت، دستگاه تقطیر، بویلر، دیگ بُخار اتوبخار
فرض کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اندیشۀ خلاق دن، احتمال دادن، انگاردن (انگاشتن)، پنداشتن، تلقیکردن، طور دیگری دانستن، اعتقاد داشتن، باور داشتن، دریافتن، نظر دادن، مسلّم گرفتن حدس زدن، گ
احتمال دادنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال دادن، فرض کردن، انتظارداشتن، اعتقاد داشتن، باور داشتن
اعتقاد داشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ استدلال اعتقاد داشتن، باور داشتن، برآنبودن، اعلام کردن، اظهار کردن اقرارکردن، قبول کردن، پذیرفتن شکنداشتن، مطمئن بودن مؤمن بودن، متقی بودن اعتقاد د
مطمئن شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مبانی استدلال ن شدن، اطمینان یافتن، اطمینان حاصل کردن گواهی دادن، برابراصل کردن، صحه گذاشتن تشخیص دادن، قضاوت کردن، قبول کردن دعوی اعتقادداشتن، باور داشت
انگیخته بودن / شدنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اختیار فردی؛ عام گیخته بودن / شدن هیجانزده بودن راغب بودن، باور داشتن قانعشدن، تسلیم شدن، پذیرفتن، تأیید کردن قابل تحریک بودن، مستعد بودن، خاریدن