بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
بال ماسکهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: احساسات فردی که، بال، کارناوال، مجلسرقص، باله، شُو جشن▲، جشنواره، فستیوال، روز مخصوص، مراسم، نمایش باشکوه
پرواز کردنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت پرواز کردن، بال زدن، پَر زدن، پریدن بلند شدن، صعود کردن، ارتفاع گرفتن، اوجگرفتن، اززمین بلند شدن، بالا رفتن فرود آمدن سقوط کردن بالنسواری کردن پرید
کنارفرهنگ فارسی طیفیمقوله: بُعد پهلو، ضلع، جنب، بغل، بال، جناح، طرف، طرفین، پا آغوش، پهلو، بغل، تنگِ بغل طرف، سمت، جانب، جناح، جهت دنده، قاچ جانب، مجاورت، همسایگی، جوار کنار رفتن
زبریفرهنگ فارسی طیفیمقوله: شکل م] زبری، زبریت ریش، مو، گیسو▼ پشم، کُرک، پَر، بال ناهمواری چیز زبر: سمباته، سوهان، تهریش، لباس پشمینه، اسکاچ