باغبانفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی گلکار، جالیزبان، بستانچی، باغدار، مروج، متخصص منظرهسازی جنگلدار ◄ جنگلداری
گیاهشناسفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی شناس، مهندس کشاورزی، داروساز، باغبان فروشندۀ گیاهان طبی، عطار برزگر، کشاورز مهندس منابع طبیعی (آبخیزداری، محیط زیست،...)
کشاورزیفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی رزی، زراعت، فلاحی، فلاحت، کشت، زرع، مزرعهداری، بهزراعی، اصلاح نژاد باغداری، درختکاری، جنگلداری، باغبانی، گلکاری، مرتعداری، چایکاری دیمکاری، د
کشاورزفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی زارع، فلاح، برزگر، رعیت، دهقان تاکنشان، بذرکار، بوجار، علفچین، بستانچی، جالیزبان، باغبان▼ چایکار
کاشتنفرهنگ فارسی طیفیمقوله: مادۀ آلی ن، کِشتن، کشت کردن، زراعت کردن، نشاندن، [کار گذاشتن 303]، شخم زدن، برداشت کردن، برداشتن باغبانی کردن، گلکاری کردن باد دادنِ خرمن(گندم ،...)، آیش
عادلفرهنگ فارسی طیفیمقوله: اخلاقیات منصف، باانصاف، درست، پرهیزگار دادگر، دادگستر، عدالتگستر، معدلتپرور، عدالتخواه، عدلگستر، عدالتپرور، مساواتخواه صادق، شریف واقعبین، حقیقتب